از زن کمتر: پرستنده را گفت کای نیم زن نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن. فردوسی. مرد تمام آنکه نگفت و بکرد و آنکه بگوید بکند نیمه مرد آنکه نه گوید نه کند زن بود نیم زن است آنکه بگفت و نکرد. شمس تبریزی
از زن کمتر: پرستنده را گفت کای نیم زن نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن. فردوسی. مرد تمام آنکه نگفت و بکرد و آنکه بگوید بکند نیمه مرد آنکه نه گوید نه کند زن بود نیم زن است آنکه بگفت و نکرد. شمس تبریزی
بدیمن و منحوس و مکروه. (ناظم الاطباء) : که در کار این کودک شوم تن هشیوار با من یکی رای زن. فردوسی. تهمتن بدو گفت کای شوم تن چه پرسی تو نامم در این انجمن. فردوسی. بدشگون. (از ناظم الاطباء)
بدیمن و منحوس و مکروه. (ناظم الاطباء) : که در کار این کودک شوم تن هشیوار با من یکی رای زن. فردوسی. تهمتن بدو گفت کای شوم تن چه پرسی تو نامم در این انجمن. فردوسی. بدشگون. (از ناظم الاطباء)
درم زننده. زنندۀ درم. آنکه درم سکه کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضرّاب. (دهار) (مهذب الاسماء) : برگ بنفشه بخم چو پشت درم زن نرگس چون عشر در میان مجلد. منوچهری. نرگس میان باغ تو گوئی درم زنیست اوراق عشرهای مجلد کند همی. منوچهری
درم زننده. زنندۀ درم. آنکه درم سکه کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضرّاب. (دهار) (مهذب الاسماء) : برگ بنفشه بخم چو پشت درم زن نرگس چون عشر در میان مجلد. منوچهری. نرگس میان باغ تو گوئی درم زنیست اوراق عشرهای مجلد کند همی. منوچهری
نیم تنه. آرخالق. (برهان قاطع). جامۀ دامن و آستین کوتاه که نیم تنه نیز گویند و به کنایه و مجاز لنگ رانیز گویند. (از رشیدی). جامه ای باشد کوتاه مر زنان را. (از جهانگیری). رجوع به نیم تنه شود: نیم تنی تا سر زانوش هست ازپی آن بر سر زانو نشست. نظامی
نیم تنه. آرخالق. (برهان قاطع). جامۀ دامن و آستین کوتاه که نیم تنه نیز گویند و به کنایه و مجاز لنگ رانیز گویند. (از رشیدی). جامه ای باشد کوتاه مر زنان را. (از جهانگیری). رجوع به نیم تنه شود: نیم تنی تا سر زانوش هست ازپی آن بر سر زانو نشست. نظامی